درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش امدی نظر یادت نره
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 279
بازدید دیروز : 72
بازدید هفته : 362
بازدید ماه : 452
بازدید کل : 82748
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


مطالب خواندنی
مطالب خواندنی




سلام عزیزم ، خواستم بگم …
واقعا بدجورى تو دلم نشستى …
پاشو درست بشین
 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 1:50 ::  نويسنده : mohamad

 

مردی ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.

چند رستوران گران قیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: ”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”.
جانی معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!”
اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت
۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
جانی معترض شد: ”ولی من هیچ کدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!”

جانی که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: ”من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”
متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و جانی پاسخ داد: ”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!”
و سپس به آرامی از آنجا خارج شد
 



پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 1:48 ::  نويسنده : mohamad

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

 

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

 

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

 

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 1:31 ::  نويسنده : mohamad

رفتیم بلیته کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟ پـَـــ نــه پـَـــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : mohamad

جرج از خانه چه خبر؟

_خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد

 

-سگ بیچاره پس او مرد.چهچیز باعث مرگ او شد؟

پرخوری قربان!

 

-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟

گوشت اسب قربان و همين باعث مرگش شد.

 

-اين همه گوشت اسب از كجا آورديد؟

همه اسب هاي پدرتان مردند قربان!

 

-چه گفتي؟ همه آنها مردند؟

بله قربان. همه آنها از كار زيادي مردند.

 

-براي چه اين قدر كار كردند؟

براي اينكه آب بياورند قربان!

 

-گفتي آب آب براي چه؟

براي اينكه آتش را خاموش كنند قربان

 

-كدام آتش را؟

-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاكستر شد.

 

--پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود؟

-فكرمي كنم كه شعله شمع باعث اين كار شد. قربان!

 

-گفتي شمع؟ كدام شمع؟

-شمع هايي كه براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!

 

 

-مادرم هم مرد؟

-بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان.!

 

-كدام حادثه؟

-حادثه مرگ پدرتان قربان!

 

پدرم هم مرد؟

-بله قربان. مرد بيچاره همين كه آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت.

 

 

-كدام خبر را؟

-خبر هاي بدي قربان. بانك شما ورشكست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالابيش از يك سنت تو اين دنيا ارزش نداريد.

 من جسارت كردم قربان خواستم خبرها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان

 



پنج شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 23:58 ::  نويسنده : mohamad
شماره ۱۳ : بله این فقط یک شماره است . همان شماره ای که مردم را یاد جمعه سیزدهم می‌اندازد . اعتقاد به نحسی این عدد تا بدانجاست که بعضی از فرودگاهها در روز سیزدهم کار را تعطیل کرده و هیچ پروازی ندارند . بعضی از هتلها هم بدون طبقه سیزدهم هستند . من همیشه گفته ام ریشه این خرافه به یهودا حواری عیسی مسیح برمی‌گردد . حواری ناخلفی که سیزدهمین فردی بود که در شام آخر سر میز نشست . پس به نظرم من خرافه و اعتقاد عقلانی این است که از دوستان و مریدان بد بترسیم .

 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 23:40 ::  نويسنده : mohamad